ادامه بحث ترتب در متزاحمين
توضيح تكميلي درباره واجبين متزاحمين. بحث مفصلي بود درباره مزاحمت ازاله نجاست از مسجد با اقامه نماز در مسجد. گفته شد و شرح مفصل آن گذشت كه تزاحم و تعارض و ترتب و آرائي كه در اين رابطه وجود داشت كه ماحصل بحث اين است كه محقق خراساني قائل به ترتب نيست و سيدنا الاستاد قائل به ترتب است.
نظر صاحب مستمسك در تحقق ملاك براي مهم در تزاحم با اهم
اما سيد الحكيم [1] قدس الله نفسه الزكيه مي فرمايد: اگر ترتب به نتيجه نرسيد و امر اول به وسيله مخالفت از فعليت افتاد و امر به مهم هم به وسيله مزاحمت از فعليت افتاده باشد، اگر در متزاحمين امري در كار نباشد، آيا پس از تخلف امر به ازاله نجاست كسي كه اقدام كند به نماز خواندن، اين نماز خواندن از طريق ملاك درست مي شود يا نمي شود؟ به اين معنا كه صلاه ديگر امر ندارد چون ترتب را قائل نيستيم و دو امر به اهم و مهم كه بود از فعليت افتادند. پس از ترك ازاله و مبادرت به صلاه، بنابر انكار ترتب، امري وجود ندارد. امر اولي با مخالفت و عصيان از بين رفت و امر دوم به دليل مزاحمت چون امر اهم مزاحمت اوست و او فعليت ندارد. كسي نماز اقامه كند در اين شرائط، آيا راهي براي حكم به صحت اين صلاه وجود دارد.
صاحب كفايه تحقق ملاك را براي صحت مهم كافي مي داند
محقق خراساني [2] قدس الله نفسه الزكيه مي فرمايد: راهي براي تصحيح وجود دارد و آن عبارت است از اصل ملاك. به ملاك عبادت قصد كنيم، عبادت را انجام مي دهيم و مطلوبيت دارد و عبادت هست و قصد ملاك كافي است. بنابراين مي شود كسي كه وارد مسجد شد و ديد نجاستي آنجا وجود دارد و ازاله فوري و امر اهم است،ازاله را ترك كرد و مشغول نماز شد، در اين صورت هرچند امري در كار نيست ولي صلاه و عبادت درست است به دليل قصد ملاك و ملاك وجود دارد و ملاك را قصد كنيم و نماز را مي خوانيم، عبادت صدق مي كند و عبادت كه صدق بكند براي ما كافي است. پس حكم به صحت صلاه كه سيد در متن عروه فرمود: «الاقوي الصحه» حكم به صحت از طريق قصد ملاك است. اين مطلبي است كه محقق خراساني مي فرمايد.
به نظر سيد حكيم براي قصد ملاك وجود مصلحت يا محبوبيت لازم است
سيد الحكيم قدس الله اسرارهم مي فرمايد: قصد ملاك دو قسم است: 1. مصلحت در عبادت،. محبوبيت عبادت. منظور از مصلحت فائده و سودي كه به مكلف برگردد كه دنيايي باشد يا آخرتي مثلاه صلاه خوب است سلامت مي دهد يا صلاه خوب است نجات از آتش جهنم است. معناي دوم ملاك عبارت است از محبوبيت، محبوبيت را در مستمسك مراجعه كنيد مي گويد توجه نفساني كه اين محبوبيت خود عمل است كه در جاهاي ديگر كه شخصيت هايي با عبارت هاي واضح مطلب مي نويسند، تعبير دارند محبوبيت ذاتي. خود عمل را مي دانيم پيش مولي محبوب است مثلا صلاه عند المولي محبوبيت دارد و اين ملاك است يعني محبوبيت خود عمل.
انجام عمل به قصد مصلحت
مي فرمايد: اما اگر عبادت را به قصد مصلحت انجام بدهد كه منظور از ملاك مصلحت باشد كه نماز مي خوانم براي اينكه اين فائده ها را برايم دارد، مي فرمايد: اين عبادت نيست و مغرضانه مي شود و هدف عبادي و قربي ندارد و يك معامله شخصي صورت مي گيرد و باطل است. لذا وعاظ در ماه رجب تا رمضان موعظه شروع مي شود كه « صُومُوا تَصِحُّوا» روزه بگيريد تا اينكه صحت و سلامت به دست بياوريد. ما مي گفتيم از لحاظ فقهي اگر كسي روزه بگيرد به قصد صحت اين روزه باطل است. «صوموا تصحوا» شرحش براي عوام مشكل دارد. بايد بگوييم حضرت صديقه طاهره فرمود: «فَرَضَ اللَّهُ الصِّيَامَ تَثْبِيتاً لِلْإِخْلَاص»صوم قربه الي الله تعالي تا اخلاص آدم كامل بشود و اگر به خاطر صحت و سلامت روزه را قصد كند، باطل است.
انجام عمل به قصد محبوبيت عمل
اما اگر قصد ملاك مثل «صوموا تصحوا» نباشد و مثل «صوموا لله» باشد و به قصد محبوبيت خود عمل باشد. قصد كند اين عمل را انجام مي دهم به جهت اينكه اين عمل محبوبيت عند الله دارد، اگر به اين صورت سيد الحكيم مي فرمايد: اكثر يا درست همين است كه ملاك براي عبادت به طور اصل همان محبوبيت ذاتي عمل است و اگر به اين قصد باشد، هيچ مشكلي ندارد. عبادت صدق مي كند و هدف غرض نفساني در بين نيست و مسير عبادت تغيير نمي كند و لله است و اشكالي در كار نيست. بلكه در تحقيقاتمان مي بينيم امر مولي نسبت به عبادت طريق است و امر موضوع نيست. توسط امر اين عبادت جعل مي شود و اين امر واسطه در جعل است يعني طريق. قصد امر كه مي كنيم يعني قصد آن امري كه تعلق به اين عمل دارد. طريقيت امر در حدي است كه تصورش براي تصديقش كافي است. با تحقيق دقيق و حكم عقلاء مي بينيم اگر كسي علم داشته باشد به ملاك كه محبوبيت عند المولي است اما امر از سوي مولي نرسيده باشد، مثلا مي داند مولي الان دوست دارد كه براي فرزندش كتاب تربيتي خوب آماده كند و دستور ندارد و امر نرسيده، قطعا اين عمل را كه انجام بدهد مي شود محبوب عند المولي. امر نكرده باشد هيچ مشكلي نيست. بر عكس اگر مولي امر به شئ اي وليكن احراز كرديم كه ملاك الان وجود ندارد كه اطاعت نكنيم، پيش عقلاء و پيش مولي مذموميتي وجود ندارد و عبد مذموم نمي شود. مثلا مولي امر مي كند عبد يا فرزندش كه امروز برويد درس، اين عبد يا اين فرزند مي داند كه درس امروز تعطيل است و نمي رود، مولي بعد از كه با خبر مي شود و پرس و جو كه چرا نرفتي، بگويد ديدم درس نبود، از ديد عقلاء هيچ شبهه اي و اشكالي وجود ندارد. ملاك درس خواندن و حضور استاد بود. اين تحقيقي است كه سيد الحكيم و بعض ديگر از محققين اصول گفته اند و البته اين مسلك مسلك درستي است و عقلايي.
نظر مرحوم آقاي خويي بر عدم وجود ملاك در مسئله فوق
اما بعضي ها به اين مسلك اشكالي دارند از جمله سيد الاستاد قدس الله نفسه الزكيه كه عبد يك وظيفه دارد و آن زبان حال و قالش اين باشد كه مطيع امر مولي باشد. ما به ملاك كار نداريم و ما فقط امر را مي بينيم و تابع دستوريم و هر آنچه بفرمايد. امر امر است و نهي نهي است و خودش براي ما ارزش شرعي و عقلايي دارد و داعويت شرعي فقط براي امر است و ملاك داعويت شرعي و فقهي ندارد. اگر مولي امر كند كه برويد شما به درس، بايد به درس برويم هرچند درسي نباشد و مي گوييم اطاعت شد و مورد تحسين قرار مي گيرد.
اشكال مرحوم آقاي خويي بر امكان احراز ملاك
اما پس از كه گفتيم امر اگر نبود، قصد ملاك كافي است و محبوبيت، سيد الاستاد [3] مي فرمايد: مضافا بر آن اشكال كه درباره امر گفتيم، راه احراز ملاك چيست؟ شما اگر مي خواهيد به قصد ملاك عبادت را انجام بدهيد، عبادت احتمالي كه سودي ندارد. اما اگر احراز بكنيد، بنابر مسلك شما درست باشد كه گفتيم آن هم درست بودن آن محل بحث است، از كجا احراز مي شود؟ تنها راه براي پي بردن به ملاك امر است و امر هم نبود و امر ساقط شد پس راهي براي احراز ملاك نداريم. اين فرمايشي كه محقق خراساني دارد و سيد الحكيم هم شاگرد ايشان آن مطلب را تاييد مي كند. بنابراين راهي براي احراز ملاك وجود ندارد و ملاك احتمالي هم فائده ندارد.
تحقيق مطلب (امكان حصول ملاك هست)
اما تحقيق اين است كه ملاك همين جا در اين مورد قابل كشف است از دو راه:
ملاك بخاطر وجود امر به مهم
1.از راه امر، چون كه ما يقين به امر داريم اما فعلا امر به مانع برخورده است. امر فعليتش را از دست داده به توسط مزاحمت به اقوي و الا علم داريم كه صلاه امر را دارد.
ملاك به خاطر وجود نصوص وارده در مورد مهم
مطلب دوم در مثال كه صلاه باشد، آنقدر نصوص و آن قدر مدارك درباره عباديت صلاه داريم كه اگر بگوييم صلاه محبوب نيست بلكه فوق المحبوبيت است و اصلا به اصل دين مرتبط است و از ضروريات دين است. بنابراين در اينكه صلاه به قصد ملاك انجام بشود، كاملا حرف درستي است و هيچ اشكالي و ابهامي در آن نيست. همان كه محقق خراساني و سيد الحكيم فرموده اند كه در احراز ملاك ما هيچ شك و شبهه اي نداريم. بحث ملاك و اتيان مأموربه يا عبادت به قصد ملاك كامل شد.
فرق ملاك و مذاق شرع
سوال و جواب: به خاطر علم و قطع و تسالمي كه از نصوص كتاب و سنت درباره خود صلاه داريم. خود صلاه يك عبادتي است كه جزء ضروريات دين است. ملاك محبوبيت است و اگر نسبت به ذات عمل بود مي شود محبوبيت و اگر اين ملاك فائده بود و براي مكلف برگردد مي شود مصلحت. منظور از مذاق شرع اين است كه در مسير جعل شرعي و اعتبار شرعي قرار دارد.
سوال و جواب: بحث اطاعت امر دو نكته دارد: 1. خود امر از سوي مولي آن دستور اصلي است. وظيفه اصلي از سوي عبد فقط گوش دادن به فرمان است و عقلاء و شرع هم اين را مي گويد. 2. اگر بنا بشود براي امر ملاك و مصلحت و فلسفه و وجه در نظر گرفته شود ديگر تعبد نيست. 3. اگر بنا بشود ما تابع ملاكات باشيم، براي مخالفت و براي اشتغالات شخصي و براي اعمال استحسانات و ذوقيات باز مي شود و اين خلاف مذاق شرع است.
تزاحم وقتي مطرح مي شود كه قدرت بر انجام اهم موجود باشد
پس از اين تمام اين حرفي كه گفتيم در آن صورت واجب است كه مبادرت به وجوب انجام اهم كه قدرت بر انجام آن وجود داشته باشد كه سيد مي فرمايد: «هذا اذا امكنه الازاله و اما مع عدم قدرته مطلقا او في ذلك الوقت فلا اشكال في صحه صلاته». يك وقتي فكر نكنيد كه كسي آمد و شما در حال نماز بوديد، گفت دين مرا پرداخت كنيد و دين او را پرداخت نكرديد و مشغول نماز شديد، يا كسي آمد كمكم كنيد و اين سوال مرا جواب بدهيد، سوالش را جواب ندهيد و مشغول نماز شديد. بر فرضي كه اداء دين فوري و اغاثه براي مسلمان فوري باشد، اگر امكان نداشت و قدرت بر جوابگويي نداشتيد قدرت بر اداء دين نداشتيد نمازتان را بخوانيد چون امر به اهم در صورت عدم قدرت ديگر فعلي نيست.
سوال و جواب: «ما عبدتك طمعا للجنه و لا خوفا من النار و انما وجدتك اهلا للعباده»، اين اشكال وارد نيست. براي اينكه آنجا در جهت قصد ملاك نيست. امر هست و اگر امر باشد و در ضمن به ذهن آدم يك چيزي بيايد كه امر خدا اطاعت مي كنم و چقدر خوب است بهشت هم مي روم كه اشكال ندارد و اگر بگويد امر خدا را اطاعت مي كنم و از جهنم هم نجات پيدا مي كنم، اين اشكال ندارد. بحث ما جايي است كه امر نيست و فقط براي مصلحت است كه اين فقها درست نيست. «و اما مع عدم قدرته» يعني فردي است كه توان انجام دادن واجب اهم را ندارد و به هر نحوي نجاست يا دين يا كمك طوري است كه از اين فرد مصلي ساخته نيست و از اين فرد بر نمي آيد. «أو في ذلك الوقت فعلا فلا اشكال في صحه صلاته» كه نمازش درست است چون امر اهم به فعليت نرسيده است. «و لا فرق في الاشكال في الصوره الاولي بين أن يصلي في ذلك المسجد أو في مسجد آخر» مي گويد: فرقي نيست در آن صورت كه تمكن داشت براي انجام واجب اهم و مبادرت كرد به نماز، فرقي نمي كند كه نماز را آنجا بخواند يا برود نماز را مسجد ديگر بخواند يا در خانه خودش نماز بخواند. لازم نيست كه در همان مسجدي كه نجاست وجود دارد، اگر نماز بخواند، نماز باطل مي شود. «و اذا اشتغل غيره بالازاله لا مانع من مبادرته الي الصلاه قبل تحقق الازاله» و اگر رفت و ديد كه مسجد نجاستي هست و فرد ديگري مشغول شد براي ازاله، اين مي تواند نماز بخواند چون واجب كفايي است و اشتغال كافي است. يا كسي را كرايه كند مثلا ازاله نجاست هست و پولي مي دهد به كسي كه اين را ازاله كند، آن كه مشغول شد، شما مشغول نماز بشويد و هيچ اشكال و ابهامي نيست. بنابراين ازاله نجاست، مباشرت لازم ندارد و انجام تكليف است و لو بالواسطه باشد. مسئله مزاحمت كامل شد. مسئله پنجم كه ان شاء الله جلسه آينده.
[1] 1. مستمسك العروه الوثقي ، جلد 1 ، صفحه 499.
[2] 2. كفايه الاصول ، جلد 1 ، صفحه 341.
[3] 1. تنقيح العروه الوثقي ، جلد 1 ، صفحه 270.